اساس حکمت، همراهی با حقّ است و فرمان بردن از حقدار . [امام علی علیه السلام]
 

شنبه 92 مهر 27 , ساعت 2:40 عصر


 

 

 

نمیدانم این روزها چه کرده ایم!

.

.

.

 

آسمان هم بر سرمان خاک میریزد!!!

 



شنبه 92 مهر 27 , ساعت 2:23 عصر

 

امروز روز جدیدی بود

مثل روزهای قبل تکراری نبود

امروز یه همکار جدید داشتیم و داریم

دلیل ورود ایشون رو به کمیته تحقیقات نمی دونم

اما حتما به علم و پژوهش ارادت خاصی داشتند

مشخص هم نکردند که می خوان بمونن یا انصراف میدن

جالب ایجاست که بدون هماهنگی

و بدون وابستگی به لینک خاصی تشریف آوردن

ترجیح هم دادن که در کوشه های اتاق دور بزنن

و بعد هم زیر قفسه کتابخونه کنار میز من اقامت کنن

و تا الان هم انگار جاشون خوبه

و بنده هم مجبورم هر چند وقت یکبار

یه نگاهی به قفسه کنار میزم بکنم

تا نکنه دلش برام تنگ بشه و عرض ارادت بکنه

نمی دونم این آقا موشه کوچولو الان داره مقاله می خونه

یا اینکه داره نامه درخواست فعالیت به معاونت تحقیقات و فناوری می نویسه

تا جای من استخدامش کنن

خبر نداره دکترا هم که بگیره باید با پارتی اینجا استخدام بشه

....

امروز این آقا موشه روزم رو از یکنواختی درآورد

آقا موشه می مونی؟

یا اپلای می کنی میری اونور آب؟

 

 



شنبه 92 مهر 27 , ساعت 2:12 عصر

 

بز گالش دیل غم بگیفته

 



671

شنبه 92 مهر 27 , ساعت 1:55 عصر

شیرین در سرزمین عجایب 

همممم.....تازه رسیدم خونه 

خیلی روز خوبی بود ، جای همگی خالی ، میدونم حالا جای خاصی هم نبود و کار خاصی هم نکردم اما واقعاَ جای همه رو خالی کردم :) از بس مهربون و خوبم من 

واااای ، اگه بدونید چی دیدم امروز! شاید یه عکسی بذارم ، فعلاَ که ذوق و شوق دارم و میگم میذارم ، تا بعد ببینم با این آپلود سنتره چه میکنم 

امروز کانگوروی بچه در شکم دیدم ، از نزدیک ها ، نازش هم کردم ، بهش غذا هم دادم ، خیلی هم مهربون و ساکت بود و فقط هم از من فرار نکرد و از دوستام فرار کرد ، از بس که منو دوست داره مادر طبیعت 

پاندا هم دیدم اما از بس گند دماغ بود اصلا جلو نیومد که سلامی عرض کنه ، مار پیتون هم دیدم که چندان علاقه ای هم به دیدنش نداشتم و البته دوستام رفتن و انداختن دور گردنشون و عکس گرفتن که من چندشم شد و نرفتم 

توی جاده هم یه گوزن خیلی بزرگ دیدم که تصادف کرده بود و یک کم جون داشت هنوز و شاخ های خیلی گندهای داشت که البته من نزدیک نشدم چون ترسیدم بلند شه و شاخ بزنه ( جوون دوستم از بس ) 

همممم ، دیگه باقی حیوانات رو توی ایران خودمون دیده بودم خب ، شیر و ببر و گرگ .... دیده بودم قبلاَ فقط پاندا و کانگورو جدید بود آهان پنگوئن هم دیدم! ووووووووی......خیلی با نمک بودن ( هیجانم خیلیه الان ) 

بسه دیگه ، الان اونقدر در ذوقم که بهتره ننویسم چیزی 

با پنگوئن اجازه ندادن عکس بگیریم ، گفتن از نور فلاش وحشت میکنه و عقیم میشه! نمیدونم چقدر صحت داره ، به هر حال سر ظهر بود و نور فلاشی قرار نبود باشه اما نذاشتن خب ، بعداَ میتونم فتوشاپ کنم! ( دچار عقده شده! ) 




شنبه 92 مهر 27 , ساعت 1:43 عصر

جزوه های من  شامل لوگو،بالابر میشه

من این جزوه هارو به دوستانم میدهم

من این جزوه هارو به سختی پیدا کردم من زدم تو گوکل(چگونه برای وبلاگمان لوگو بسازیم) بعد اولین سایت اینو

گفته بود

من بالابر رو به صورت انلاین در سایت مای پناه یه همچین چیزی بود میسازم

من جزوه ساخت فاوایکون رو هم دارم اون دیگه چیزی نیست که همه بخوان دنبالش بگردند حالا من جزوه هارو

براتون رایگان گذاشتم



<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ