کولهپشتی را پر میکنند از وسایل و میگذارند پشتت. میگویند باید این را تا آن بالای کوه ببری. نگاهی میاندازی و پشت ابرها، قله را میبینی. حداقل چند روز باید راه بروی تا برسی به قله. عزمت را جزم میکنی و راه میافتی. دامنه را رد میکنی. شیب کمکم دارد بیشتر میشود. چیزی به وسایل داخل کوله اضافه نشده، اما سنگینیاش انگار دارد بیشتر میشود. خسته شدهای اما ادامه میدهی.
شب میشود. هوا سرد میشود. پاهایت بیرمقتر میشود. دستهایت کرخت شده. برف هم قلپ قلپ شروع به باریدن میکند. رسیدهای به صخره. نگاهی به صخره میاندازی، دلت لحظهای میلرزد اما، سنگی را میگیری و خودت را بالا میکشی...
خیلی وقت است که داری خودت را از صخرهها بالا میکشی اما هنوز راه زیادی تا قله مانده. از یک سنگ آویزان شدهای. دستهایت دیگر نا ندارند. بدنت را نمیتوانی بکشی. نفس کشیدن برایت سخت شده. کولهپشتیات اندازه یک هجده چرخ سنگین شده. دیگر نمیتوانی. مچ دستت دیگر طاقت ندارد. زیر پایت هیچ چیز نیست. نگاهی به پایین میاندازی. تهش را نمیتوانی ببینی. زور میزنی خودت را بالا بکشی اما هیچ قدرتی در دستهایت نمانده. کم مانده خودت را ببازی. با خودت میگویی شاید بتوانم ذرهای خودم را بالاتر بکشم اما باز هم میافتم. دستهایت دارند میلرزند. داری مصمم میشوی که دستت را و خودت را رها کنی. در آخرین لحظه، باز یک زور دیگر میزنی و خودت را کمی بالا میکشی. باورت نمیشود! یک جای صاف به اندازه دراز کشیدن یک آدم! دراز میکشی و استراحت میکنی. نفست که خوب جا میآید باز به راه ادامه میدهی تا قله...
پیغمبر خدا هم که باشی، رساندن بار رسالت سختیهایش را دارد. باید فحش بشنوی، آزار ببینی، کجفهمی و کجخلقی ببینی. سنگ بخورد به پیشانیات، فامیلهایت تنهایت بگذارند و... .
پیغمبر خدا هم که باشی، سختی طاقتت را طاق میکند. دنیا را برایت تنگ میکند. صبرت را به آخرش میرساند.اما خدا پیغمبرش را در سختی تنها نمیگذارد. چطور کمک میکند؟ نه اینکه حتماً کل مشکلات را از سر راهش بردارد. به جای این کار، تحملش را زیاد تر میکند. صبرش را زیاد تر میکند. دلش را گشاد میکند. دل گشاد، طاقت هر نوع سختی را دارد. آدم اگر دلگنده باشد، سختی هرچقدر هم که فشار بیاورد و کمرت را بشکند، باز کمکم آسان میشود. این است که خدا میگوید با هر سختی آسانییی هست.
هر کس در راه خدا باشد و در راه خدا سختی بکشد، خدا بهش شرح صدر میدهد و دلش را گشاد میکند. حالا که دل گشاد شد و سختیها آسان شد، پس باید رفت به سمت سختیهای بعدی. باید همچنان در راهی که خدا مشخص کرده، راه رفت و سختیهایش را به جان خرید. چون که هر چقدر هم سخت باشند، بالاخره آسان خواهند شد.
أَلَم نَشرَح [آیا نگشادیم] لَکَ [برای تو] صَدرَکَ [سینهات را] * وَوَضَعنا [و برنداشتیم] عَنکَ [از تو] وِزرَکَ [بار سنگینت را] * الَّذی [آن چه] أَنقَضَ [شکست] ظَهرَکَ [پشتت را] * وَرَفَعنا [و بلند نکردیم] لَکَ [برای تو] ذِکرَکَ [نامت را] * فَإِنَّ [پس قطعاً] مَعَ [همراه با] العُسرِ [سختی] یُسرًا [آسانییی هست] * إِنَّ [قطعاً] مَعَ [همراه با] العُسرِ [سختی] یُسرًا [آسانییی هست] * فَإِذا [پس هنگامی که] فَرَغتَ [فارغ شدی] فَانصَب [کوشش کن] * وَإِلى [و به سوی] رَبِّکَ [پروردگارت] فَارغَب [روی آر]
لیست کل یادداشت های این وبلاگ