[ و از سخنان آن حضرت است ، چون کسى از او پرسید : « رفتن ما به شام به قضا و قدر خدا بود ؟ » پس از گفتار دراز ، و این گزیده آن است : ] واى بر تو شاید قضاء لازم و قدر حتم را گمان کرده‏اى ، اگر چنین باشد پاداش و کیفر باطل بود ، و نوید و تهدید عاطل . خداى سبحان بندگان خود را امر فرمود و در آنچه بدان مأمورند داراى اختیارند ، و نهى نمود تا بترسند و دست باز دارند . آنچه تکلیف کرد آسان است نه دشوار و پاداش او بر کردار اندک ، بسیار . نافرمانیش نکنند از آنکه بر او چیرند ، و فرمانش نبرند از آن رو که ناگزیرند . پیامبران را به بازیچه نفرستاد ، و کتاب را براى بندگان بیهوده نازل نفرمود و آسمان‏ها و زمین و آنچه میان این دو است به باطل خلق ننمود . « این گمان کسانى است که کافر شدند . واى بر آنان که کافر شدند از آتش . » [نهج البلاغه]
 
شنبه 92 آبان 4 , ساعت 11:24 صبح

مـ ن یکــ " دخترمــــ " ...

مـی بینمــــ ...

مـی فهممـــــــ ...

اما سکوتـ میکنمـ تا تو نفهمیــــــ ...

حواسمـ بـ ه تمامـ جزئیاتـ ایـ ن دنیا ـهستـــــــ ...

تمامـ و کمالــــــ ...

بـی هیـ چ سانسورـی ...

 

مـ ن یکـ " دخترمــــ " ...

دلمـ کـ ه بشکنـد ...

دیگـر بند نمیخورد ...

اما بـ ه رویتـ نمـی آورمـ کـ ه زخمـشـ ناـعلاـج استـــــ ...

ناـعـلاـج ... و شاید ... " همیشگــــ×ـــــی " ...

 

مـ ن یکـ " دخترمـــــ " ...

و گاـهـی میانـ ایـ ن ـهمـ ه آدمـ نرمـالــــ ...

کمـ میآورمـ از ماندنـ ... خستـ ه میشومــــ ...

مـی برمــ ...

 

مـ ن یکـ " دخترمــ " ...

صافمــــــ ...

ساده امــ ...

و ایـ ن دختـر بودنـ را دوستـ دارمـــــ ...

بسیــــــــآر ...



            




لیست کل یادداشت های این وبلاگ